مثبت نگری=سلامتی

مثبت نگری یعنی داشتن آرامش،جمع گرا بودن،دوست داشته شدن،موفق بودن

مثبت نگری=سلامتی

مثبت نگری یعنی داشتن آرامش،جمع گرا بودن،دوست داشته شدن،موفق بودن

کاهش کمر درد با مثبت اندیشی

با مثبت‌اندیشی کمردرد کاهش می‌یابد
 



مثبت‌اندیشی و فکر کردن به جملاتی مانند اینکه "‌من باید از لحاظ جسمی فعال باقی بمانم"‌ ، "‌کمر درد من طولانی نخواهد بود" و "‌من قدرت خارق‌العاده‌ای در خود درمانی دارم و باید تماس‌های اجتماعی خود را حفظ کنم"، می‌تواند به التیام یا کاهش دردهای ناحیه پشت وکمر کمک کند.
آفتاب: ‌کارشناسان تاکید می‌کنند که بیشتر کمردردها معمولا بی‌خطر هستند و در 90 درصد موارد
بیشتر کمردردها معمولا بی‌خطر هستند و در 90 درصد موارد طی 4 هفته خود‌بهَ‌خود برطرف می‌شوند.
طی 4 هفته خود‌بهَ‌خود برطرف می‌شوند. 

نتایج تازه ترین تحقیقات دانشمندان در آلمان نشان داده است مثبت اندیشی می تواند به کاهش دردهای کمر و ناحیه پشت کمک کند.

به گزارش خبرگزاری آلمان، پژوهشگران مرکز ای جی آر که کانون مطالعات خود را به موضوع سلامت نخاع اختصاص داده‌اند، اعلام کردند مثبت‌اندیشی و فکر کردن به جملاتی مانند اینکه "‌من باید از لحاظ جسمی فعال باقی بمانم"‌ ، "‌کمر درد من طولانی نخواهد بود" و "‌من قدرت
دردهای مناطق تحتانی کمر معمولا بیشتر طول می‌کشند و علت آن شاید ثبت درد در حافظه مغز باشد.
خارق‌العاده‌ای در خود درمانی دارم و باید تماس‌های اجتماعی خود را حفظ کنم"، می‌تواند به التیام یا کاهش دردهای ناحیه پشت وکمر کمک کند.

‌کارشناسان تاکید می‌کنند که بیشتر کمردردها معمولا بی‌خطر هستند و در نود درصد موارد طی چهار هفته خود‌‌به‌خود برطرف می‌شوند.

به گفته پژوهشگران دردهای مناطق تحتانی کمر معمولا بیشتر طول می‌کشند و علت آن شاید ثبت درد در حافظه مغز باشد. علت این پدیده را باید در افکار شخصی و نگرش فرد بیمار به مقوله درد جستجو کرد

خبر گزاری واحد مرکزی خبر

مثبت اندیشی نشانه ی سلامت فکر

الهی فدایت شوم ،مثبت فکر کن وروشنائی ها راببین
  سال 1390  بر مثبت اندیشان مبارکباد

 

 

استادی در شروع کلاس درس ، لیوانی پر از آب را بالا گرفت که همه ببینند.بعد از شاگردان پرسید: 


به نظر شما وزن این لیوان چقدر است؟ شاگردان جواب دادند:۵۰گرم،۱۰۰گرم،۱۵۰ گرم


استاد گفت:من هم بدون وزن کردن ،نمیدانم دقیقا وزنش چقدر است .اما سوال من این است :اگر من


این لیوان آب را چند دقیقه همین طور نگه دارم،چه اتفاقی خواهد افتاد؟


شاگردان گفتند:هیچ اتفاقی نمی افتد.


استاد پرسید :خوب ،اگر یک ساعت همین طور نگه دارم چه تفاقی می افتد؟


یکی از شاگردان گفت:دستتان کم کم درد می گیردحق با توست ،حالا اگر یک روز تمام آن را نگه دارم

چه؟ شاگرد دیگری گفت:دست تان بی حس می شود .عضلات به شدت تحت فشار قرار می گیرند و فلج


می شویدو مطمئنا کارتان به بیمارستان خواهد کشید و همه ی شاگردان خندیدند.


استادگفت :خیلی خوب است،ولی آیا در این مدت وزن لیوان تغییر کرده است؟


شاگردان جواب دادند:نه ،پس چه چیز باعث درد و فشار روی عضلات می شود؟در عوض من باید چه کنم؟


شاگردان گیج شدند .یکی از آن ها گفت :لیوان را روی زمین بگذارید.


استاد گفت :دقیقا مشکلات زندگی هم مثل همین است.اگر آن ها را چند دقیقه در ذهن تان نگه


دارید،اشکالی ندارد .اگر مدت طولانی تر ی به آن ها فکر کنید ،به درد خواهند آمد.اگر بیشتر از آن نگه


شان دارید،فلج تان می کنند و دیگر قادر به انجام کاری نخواهید بود.


استاد گفت :دقیقا مشکلات زندگی هم مثل همین است.اگر آن ها را چند دقیقه در ذهن تان نگه


دارید،اشکالی ندارد .اگر مدت طولانی تر ی به آن ها فکر کنید ،به درد خواهند آمد.اگر بیشتر از آن نگه


شان دارید،فلج تان می کنند و دیگر قادر به انجام کاری نخواهید بود.


فکر کردن به مشکلات زندگی مهم است.اما مهم تر آن است که در پایان هر روز و پیش از خواب،آن ها


را  زمین بگذارید.به این ترتیب تحت فشار قرار نمی گیرند،هر روز صبح سرحال و قوی بیدار می شوید و


قادر خواهید بود از عهده ی هر مشکل و چالشی که برایتان پیش می آید،برآیید


(منبع اینترنت)




مثبت اندیش باش تاسلامت باشید

مثبت اندیشی کلید موفقیت

 

مثـبت انـدیشی بـه هـمراه خـود صـلح، آرامــش، موفقیت، بـهبود در روابـط، و سلامت جسمی را به دنبال دارد. با اتکا به تفکرات مثبت کارهای روزمره را راحت تر میتوان به پایان رسـاند، زنـدگی روشـنی در انتـظارتان خواهد بود، و نهایتاً شادی و رضایت بیشتری پیش رویتان قرار خواهد گرفت.  مثبت اندیشی فـرآینـدی همه گیر است. افرادی که در کنارشما هستـند از تـفـکرات و حـالات درونـی شـما تـاثیر می
پـذیرنـد. سعی کنید تا جایی که می توانید به خوشحالی،مـوفـقـیت، و سلامت فکر کنید. با چنین طرز تفکری دیگران تمایل پیدا می کنند تا شما را در کارهایتان یاری کنند. آنها از امواج مثبتی که شما از خود ساطع می کنید به شدت لذت می برند.

به منظور بهره گیری تمام و کمال از انرژی مثبت درونی، شما ملزم هستید تا تغییراتی را در درون خود ایجاد کنید. باید با دیدی مثبت به زندگی نگاه کنید، نتیجه موفقیت آمیز تمام تلاش های خود را از ابتدا در ذهنتان مجسم کنید؛ همچنین از هر گونه اقدام لازمی برای تثبیت موفقیتتان مضایقه نکنید.

مثبت گرایی موثر؛

چنین طرز فکری خیلی بیشتر از تکرار چند جمله مثبت و یا اینکه دائماً به خودتان تلقین کنید همه چیز به خوبی پیش خواهد رفت، می باشد. باید طرز فکر و نگرش خود را به طور کلی تغییر دهید و در عمیق ترین لایه های مغزی خود، انرژی مثبت را جای دهید. مثبت اندیشی موقتی آن هم تنها برای چند لحظه کوتاه، چیزی عایدتان نخواهد کرد. باید ترس های خود را کنار بگذارید و سست ارادگی و بی عقیدگی را از خود دور کنید. همانطور که پیش تر نیز بدان اشاره شد، کمی تلاش و اقدام موثر درونی در این زمینه از ملزومات قضییه به شمار می رود. آیا به راستی قصد دارید که در درون خود یک تغییر بنیادین ایجاد کنید؟ آیا قصد دارید که روش اندیشیدن خود را تغییر دهید؟ آیا دوست دارید صاحب قدرتی ذهنی شوید و با استفاده از آن تاثیر مثبتی بر روی خود، اطرافیان و محیط پیرامونتان بگذارید؟

در این قسمت نکاتی ارائه شده که با استفاده از آن به راحتی می توانید قدرت مثبت اندیشی را در خود افزایش دهید:

در مکالمه های درونی فقط از عبارات مثبت استفاده کنید. از لغاتی نظیر: "من میتوانم"،  "من قادر هستم"، "چنین چیزی ممکن است"، و "از عهده انجام آن بر می آیم" استفاده کنید.

همواره شادی، قدرت و موفقیت را در وجود خود زنده نگه دارید.

از افکار منفی به شدت دوری کنید. با حفظ آرامش، ذهن خود را از منفی گرایی منحرف سازید و آنها را با افکار سازنده و شادی بخش جایگزین سازید.

در هنگام صحبت کردن با دیگران از لغاتی استفاده کنید که حس احترام، شادی و موفقیت را در آنها زنده کند.

پیش از اینکه هر یک از پروژه های خود را عملی کنید، نتیجه موفقیت بخش آن را در ذهن خود مجسم کنید، اگر این کار را با تمرکز و ایمان کامل انجام دهید، مطمئناً از نتیجه بدست آمده شگفت زده خواهید شد.

سعی کنید حداقل روزی یکبار یک صفحه از اشعار امید بخش ادبی را مطالعه کنید.

فیلم و سریال هایی را تماشا کنید که باعث ایجاد خوشحالی در شما می شوند.

اخبار نگاه کنید و روزنامه بخوانید، اما این کار را کاملاً بیطرفانه و بدون جانبداری از فرد یا گروه خاصی انجام دهید.

با افرادی معاشرت کنید که خودشان منشا نیروهای مثبت هستند.

هنگام نشستن و یا راه رفتن کمر خود را راست نگه دارید، این امر توانایی های ذاتی و اعتماد به نفس شما را افزایش می دهد.

پیاده روی کنید، شنا کنید و یا ورزش های دیگری انجام دهید. این امر حس مثبت گرایی را در وجود شما زنده نگه می دارد.

فقط مثبت فکر کنید و در افکار خود تنها نتایج مثبت را مورد محاسبه قرار دهید. اگر در حال حاضر زندگی بر وفق مراد شما نیست، مطمئن باشید که با مثبت اندیشی میتوانید همه چیز را تغییر دهید.


چگونه شنیدن صدای ناخوداگاه


منیژه پدرامی-مجله موفقیت شماره 206

چگونه صدای درون ناخودآگاهمان را بشنویم؟

آن‌کس که معجزه سکوت را نمی‌فهمد، حتم جادوی کلام را نیز نمی‌فهمد. استاد عمران
خداوند جهان را در سکوت خلق کرد. جنگل، صحرا، دریا، کوهستان و آسمان و بعد...
پیرمرد و پرنده
روزی روزگاری پیرمردی در جزیره‌ای تنها زندگی می‌کرد. او هر روز جزیره‌اش را به تنهایی تمیز می‌کرد. صبح و عصر به تماشای طلوع و غروب خورشید می‌نشست و شب زیر نور ماه می‌خوابید. همیشه و همیشه در سکوت بود و صدا را نمی‌شناخت تا این‌که روزی پرنده‌ای از راه رسید. پیرمرد از دیدن پرنده خوشحال شد اما وقتی دید پرنده هر جا دلش بخواهد می‌پرد و همه جا را کثیف می‌کند و مدام سر و صدا می‌کند، کم‌کم عصبانی شد. پیرمرد مدام کثیفی‌های پرنده را تمیز می‌کرد و از او می‌خواست تمیز باشد ولی فایده نداشت. وقتی می‌خواست بخوابد پرنده آواز می‌خواند. وقتی می‌خواست در سکوت به تماشای طلوع و غروب خورشید بنشیند، پرنده شروع به آواز خواندن می‌کرد. پیرمرد دیگر سکوت و تنهایی خود را نداشت و جزیره تمیز و ساکتش را هم از دست داده بود. پیرمرد فکری کرد جزیره را به دو نیم تقسیم کرد و دیواری کشید. بعد دراز کشید و خواست به سکوت گوش دهد اما صدای پرنده هنوز مزاحمش بود. گذشته از آن پرنده از روی دیوار می‌پرید و تنهایی او را به هم می‌زد و همه جا را کثیف می‌کرد. پس پیرمرد فکری کرد، پرنده را به دام انداخت و در قفس حبس کرد. اما پرنده باز آواز می‌خواند و سکوت پیرمرد را بر هم می‌زد. پس پارچه سیاهی روی قفس کشید. بالاخره پرنده ساکت شد. پیرمرد نفس راحتی کشید و دوباره به زندگی تنهای خود بازگشت. جزیره‌اش را تمیز کرد و در سکوت طلوع و غروب را تماشا کرد. چند روز گذشت تا این‌که پیرمرد متوجه شد غمگین است و انگار چیزی در او تغییر کرده. متوجه شد دیگر نمی‌تواند این همه سکوت را تحمل کند و دلش برای آواز پرنده تنگ شده است. پس سراغ پرنده رفت پارچه سیاه را از روی قفس برداشت و پرنده را آزاد کرد و برایش غذا و آب آورد. همین‌طور که پرنده غذا می‌خورد پیرمرد گفت: من دیگر دلم نمی‌خواهد تنها باشم. برایم آواز بخوان. من به آواز تو عادت کردم هر جا هم دلت می‌خواهد برو و همه جا را کثیف کن.
پرنده نگاهش کرد و لبخندی زد. بدون گفتن حرفی پرید و از جزیره رفت. پیرمرد به دنبالش دوید و صدایش کرد تا برگردد ولی پرنده دور و دورتر شد تا از نظر ناپدید شد. پرنده رفت و پیرمرد دوباه تنها شد با سکوت کشنده جزیره و تنهایی که دیگر تحملش را نداشت. روزها و شب‌های زیادی گذشت و پیرمرد هر روز به امید بازگشت پرنده می‌نشست و به افق خیره می‌شد تا این‌که یک روز از دور صدای سوت کشتی شنید. کنجکاو شد و به افق خیره شد که از دور پرنده را دید که به جزیره نزدیک می‌شود. پیرمرد از خوشحالی می‌رقصید و آواز می‌خواند. پرنده از راه رسید با شاخه زیتونی به منقار که آن را به پیرمرد داد. پیرمرد از دیدن پرنده خوشحال شد و در آغوشش گرفت و گفت: چرا رفتی و تنهام گذاشتی؟
پرنده گفت: من رفتم تا بقیه دوستانم را به این‌جا بیاورم! در همین لحظه کشتی بزرگی کنار جزیره لنگر انداخت. پیرمرد شاهد حیوانات زیادی بود که از کشتی پیاده می‌شدند. پیرمرد اول از دیدن آن همه حیوان و تصور شلوغی آنها عصبانی شد ولی بعد وقتی به یاد تنهایی خود و غمش افتاد، خندید و به همه خوش‌آمد گفت.

من تنها، تو تنها، خدا تنها...
تنهایی با خدا چه زیباست!
خردمند در تنهایی درک می‌کند که با هستی یگانه است. از سخنان لائوتسه
شعر آن‌جا طلوع می‌کند که سکوت معنا پیدا کرده و تنهایی دری به سوی رازها و کاینات است. اما چه سکوتی؟ سکوتی که برای شاعر یک دنیا راز دارد. سکوتی که از درون طلوع کند نه از بیرون. "استاد عمران"
چگونه تنهایی؟ تنهایی‌ای که خردمند همراه و هماهنگ با تمام نیروهای درونی خود و جلوه خداوند است. در این قصه نمادین پیرمرد نماد همه ماست تا وقتی در لاک تنهایی خود فرو رفتیم، نمی‌خواهیم کسی را وارد کنیم و در اصل می‌هراسیم از شریک شدن این تنهایی اما آیا از این تنهایی و سکوت لذت می‌بریم و به شناخت می‌رسیم؟ درست وقتی لذت شنیدن آواز پرنده و دلفریبی‌های دنیا را چشیدیم دیگر به سکوت تن نمی‌دهیم. پیرمرد تا وقتی لذت با هم بودن را نچشیده بود از تنهایی‌اش لذت می‌برد ولی گویی کامل نبود. بارها و بارها از استاد عمران شنیدم: باید سکوت کرد! هر وقت سکوت کردی رازها را خواهی یافت و سخن گفتن ارزش پیدا می‌کند. کسی که سکوت می‌کند، اجازه می‌دهد تا در اعمال و رفتارش آن‌چه یافته، نمود پیدا کند. در اصل راز حرف استاد و دیگر خردمندان مثل لائوتسه این است که باید منیت‌ها و خودآگاهی ساکت شود تا درون ما زبان گشاید که کلامش در سکوت جاری می‌شود. پس باید ساکت شد تا جهان، خدا و ناخودآگاهمان با ما سخن گوید. انسان حیوانی است اجتماعی و در ارتباط و احساسات متقابل است که معنا پیدا می‌کند حتی این خاصیت در حیوانات و گیاهان هم وجود دارد. طبیعت هم سکوت دارد هم سر و صدا و هم تنهایی و هم شلوغی. همه ما در بخشی از زندگیمان تنهاییم. تنها به دنیا می‌آییم و تنها از دنیا می‌رویم. وای به ما که راز تنهایی و سکوت را نفهمیم و از دنیا برویم. اگر همیشه تنها باشیم هرگز متوجه مشکلات درونی و گره‌های خود نشده و درصدد رشد خود نخواهیم بود. چون در تقابل با یکدیگر است که به بسیاری از زوایای درون خود پی می‌بریم. به قول استاد: همه ما مدیون کسانی هستیم که ما را به مرز عصبانیت و خشم رساندند چرا که باعث شدند با زوایای تاریک درون و سایه خود آشنا شده و به شفایش بپردازیم. پرنده رفت و زندگی و تکاپو را با خود آورد و تنهایی پیرمرد به زندگی کنار هم با مهر و دوستی بدل شد.
وقتی جهان خلق شد سکوت همه جا حکم‌فرما بود تا وقتی آب به جریان افتاد و جاری شد. باد وزید لابه‌لای درختان و موسیقی باد شنیده شد. پرنده به آواز افتاد و باران بارید و صدا و موسیقی به کلام مزین شد. خداوند اگر صدایی خلق کرد بنا بر نیازش بود و به همان میزان سکوت را! وقتی در رحم مادریم در سکوتیم و تنهایی، اما درست وقتی به دنیا می‌آییم با صدای گریه به رسمیت شناخته می‌شویم و به دنیای سر و صداها وارد می‌شویم. کم‌کم از روزهای آغازین تولد صداها ما را احاطه می‌کنند. اگر هم بنابر نیاز بخواهیم تنها و ساکت باشیم دیگران کاری می‌کنند تا این فرصت را نیابیم تا خیالشان راحت شود که هستیم! درست از همین‌جا از سکوت زیبایی که خدا به ما هدیه داده دور می‌شویم و در دنیای صداهای مزاحم و آزاردهنده رها می‌شویم. به پدر و مادر نگاه می‌کنیم مدام با هم حرف می‌زنند، یا خنده یا جر و بحث یا حرف از دیگران یا دعوا و اگر حرفی نداشته باشند صداهای دیگر را وارد می‌کنند، مثل تلویزیون و رادیو و...
سهراب سپهری در تنهایی خود و طبیعت این همه شهود داشت و نیز تمام عارفان و شاعران و بزرگان. تمام کشفیات و اندیشه‌ها و فلسفه‌ها در تنهایی و سکوت الهام شده و همین‌طور تمام قصه‌ها و شعرها. بگذاریم که تنهایی نیز آواز بخواند، چیز بنویسد و به خیابان برود. دوست دارم تنها باشم و ساکت اما زود سراغم می‌آیند و نیشگونی می‌گیرند تا بدانند زنده‌ام. گویی در کلام زنده‌ام و در سکوت مرده که گاه در کلام آزاردهنده‌ام مرده‌ام و در سکوتم زنده و بیدار. دیگر تنها و ساکت هم نمی‌توانم باشم. دلم لک زده برای وقتی در رحم مادر بودم نه کسی امر و نهی می‌کرد نه دعوایی بود و رقابت و قضاوتی! دنیای ساکت و ساده من پر شد از بگومگو و داستان زندگی دیگران و حرف و حرف و حرف... و من که عاشق تنهایی بودم با گرگ و دزد و آدم‌های بد و خوب و جامعه‌ای ترسناک آشنا و تنها شدم. به قول سعدی:
زبان بریده به کنجی نشسته صمم بکم/ به از کسی که نباشد زبانش اندر حکم
وقتی گریه‌های وحشتناک مادر را هنگام مرگ پدربزرگ دیدم، فهمیدم مرگ ترسناک است اما نمی‌دانستم که او برای خود و ترس از مرگ خویش می‌گریست زیرا وقتی زنده بود مدام بر سرش دعوا بود. در کودکی از تنهایی می‌هراسم نه از خود که از ترس‌های واهی که برایم ساختند. کودک چون با عقده حقارت به دنیا می‌آید به خاطر ناتوانی که در مقابل بزرگترها دارد احتیاج به حمایت دارد پس نمی‌خواهد تنها باشد. وقتی نوجوان می‌شود می‌خواهد خود را کشف کند، پیدا کند و این در حضور کنجکاوانه والدین میسر نیست پس به دنبال فرصت‌های تنهایی خود می‌گردد که اگر در اختیارشان نگذاریم شاید در بیرون جست‌وجویش کنند و تنهایی را به اشتباه در جایی غیر از خانه امن پیدا کنند. وقتی بزرگتر می‌شود نیاز به استقلال، ما را به تنهایی و سکوت می‌کشاند و وقتی اولین بار در تنهایی و سکوت جادوی روان خود و حضور خدا را کشف می‌کند دیگر از تنهایی نمی‌ترسد، پس شعر می‌خواند و قصه. وقتی درگیر مسایل جامعه و کار، اسیر ازدواج و سنت‌ها و تابوها و قوانین می‌شود، بدون این‌که بفهمد، گره‌هایش سر باز کرده و از تنهایی و سکوت دور شده و فراموشش می‌کند. روزی عاشق تنها بودن و سکوت بودم و در سکوت خدا را می‌دیدم حالا در شلوغی به دنبال چیزی هستم که هرگز نمی‌یابمش. آن‌قدر دورم شلوغ است و شلوغ‌ترش می‌کنم که جایی برای خدایم باقی نمی‌ماند و هر وقت تنها باشم بی‌اراده به دنبال پر کردن وقتم هستم انگار از روبه‌رو شدن با خود و تنهایی و سکوت واهمه دارم. چرا ما اغلب از تنها بودن هراس داریم؟ این چه رازی است؟ زمانی عاشق تنهایی بودم چون گره درونی‌ام هنوز کلاف درهم و سایه‌ام ضخیم نشده بود و نفرت و حسادت وجودم را فرا نگرفته بود. هنوز به طبیعت نزدیک بودم و خدا. درست وقتی در دام‌های جامعه و سایه‌های فردی و جمعی افتادم، همه چیزم به سایه‌ای سیاه بدل شد که تنهایی و سکوتم را بلعید! تنهایی و سکوتم پر شد از شلوغی ذهن و ضعف‌ها و سایه‌ای ترسناک. هرگاه با آدم‌هایی روبه‌رو شدم که در من دقیق شدند به طریقی در رفتم تا ضعف‌هایم برملا نشود اما تا کی می‌توانم از خود فرار کنم؟ به قول استاد عمران عزیز تا زمانی که خودآگاهی شما مدام مشغول است و کار می‌کند، نمی‌توانید به صدای درون و ناخودآگاهتان گوش دهید. پس باید اول خودآگاهیتان را تعطیل کنید. زبان به کام بگیرید. گوش‌هایتان را تعطیل کنید و چشم‌ها را ببندید تا در سکوت ناخودآگاه با شما سخن گوید. خدا در شما جاری شود گاه از زبان یک درخت انار یا چهچه بلبل یا طلوع خورشید و... آن‌گاه رازها در شما طلوع می‌کند و مثل هر عارف و شاعری شما هم راز بیداری و سکوت را خواهید یافت. تا ساکت نباشیم، به ادراک نخواهیم رسید و به خود نمی‌رسیم و با گره‌ها و ضعف‌هایمان آشتی نمی‌کنیم. کسانی که تا فرصتی پیدا می‌کنند سفر می‌کنند و لحظه‌ای آرام و قرار ندارند در اصل از خود می‌گریزند و در این گریز هیچ شفایی نیست. با تنها ماندن در تنهایی و در سکوت به صدای درون گوش دادن است که می‌توانیم ندای خدا را گوش دهیم از هزارتوی درون خود از زیر تل گره‌ها و کمپلکس‌ها...
نه این‌که سفر بد باشد که اگر برای فرار از خویشتن خویش نباشد و به قصد خودکاوی و تنها شدن در طبیعت و کشف خود باشد، عالی است.
هر کس نان از عرق خویش خورد. غور در آثار بزرگان و شاعران و عارفان راه را به ما نشان می‌دهد و رازها را، ولی هر کس باید راه خویش رود و راز بین زندگی و خویشتن خویش باشد. به پرنده نگاه کنیم هرگاه لازم باشد منقار باز می‌کند و هرگاه لازم باشد سکوت می‌کند. کوه در عین این همه سکوت و تنهایی چه پررمز و راز به نظر می‌رسد و محکم. و گاه از صدای غلتیدن سنگ‌ها و جاری شدن چشمه‌ها پر می‌شود. دریا گاه توفانی است و پرخروش و گاه ساکت و رازآلود. آسمان و درختان و حتی حیوانات نیز، ولی انسان وقتی زبانش کار نمی‌کند فکرش و خودآگاهی‌اش کار می‌کند و شلوغ است و لحظه‌ای سکوت ندارد. ذهنش پر است از رفت و آمد و گفت‌وگوهای زیاد که مدام آزارش می‌دهد و از رازها دورش می‌کند. سکوت نه به این معنی که زبان کار نکند ولی فکر ما هزار جا رود بلکه باید فکر تعطیل شود. این راه را امتحان کنید ببینید دیگر اضطراب و نگرانی دارید؟ مدیتیشن و تمرکز هم دقیقا همین است رازش خالی کردن ذهن از تمام شلوغی‌ها و گفت‌وگوهای مزاحم است. تازه در سکوت است که می‌یابید در لحظه زیستن یعنی چه. به قول استاد عمران تا وقتی زبانت به کار است و گوشت تشنه شنیدن و چشم‌هایت حریص دیدن معنای سکوت را درک نخواهی کرد باید که تمام حواس بیرونی خود را تعطیل کنی و تنها زبان روانت در سکوت کار کند و گوش روانت و چشم دلت باز شود و آن‌گاه وارد دنیایی خواهی شد جادویی. آن‌گاه دیگر زبان به ناروا نخواهی گشود و گوشت ناروا، غیبت‌ها و کینه‌توزی‌ها و ناسزاها را نخواهد شنید و چشم‌های تو غیر از زیبایی نخواهد دید، حتی در زشتی. قرآن در تنهایی و سکوت نازل شد نه در شلوغی و میان جمعیت. همین‌طور دیگر کتب آسمانی. بتهوون کر بود و نمی‌شنید اما گوش درونی‌اش بسیار زیبا دریافت می‌کرد که به خلق آثاری چنین برجسته دست زد. اکتاویو پاز می‌گوید: سخن گفتن مقدس است/ اماخدایان سخن نمی‌گویند...
گویی نیاز انسان اسیر گره و سایه، مدام حرف زدن و شلوغی است اما انسان رسیده و بیدار می‌داند که نیاز به سخن گفتن ندارد مگر به وقت و نیازش. وقتی اطراف ما شلوغ باشد ذهنمان هم شلوغ است وقتی در سکوت و آرامش باشیم آیا شلوغی ذهن داریم؟ همه ما اغلب فکر می‌کنیم انسان بزرگ بودن به حرف‌های بزرگ زدن است و هرچه غامض‌تر بگوید، والاتر! پس چرا مولانا این‌قدر ساده گفته، حضرت محمد(ص) و امام علی(ع) و...هم. این منیت و ذهن خودآگاهی ماست که دچار توهم می‌شود به قول لائوتسه سخنان فرزانه کودکانه به نظر می‌آید، زیرا کودکان به طبیعت بکر و خلاق خود نزدیکترند و به خدای خود، و از سایه بری هستند. عارف و شاعر از تنهایی نمی‌هراسد چرا که با نیروهای روانی خود و منبع الهامات خود همراه است و دیگر تنها نیست و به کشف و شهود می‌رسد. تنهایی‌اش از شعر و حضور خدا و طبیعت پر می‌شود.
در میانه سکوت این جهان
اشک من بیرقدار تمام هستی من
تمام رازها ورمزهای من است.
شعر من اما فریادی است
به گوش تمام فریادداران و فریادبانان
شاید همه به اشک سکوت تن دهند
عشق ببازند، لب بدوزند
چشم، پهنه‌دار کرانه‌های خیال کنند
تا بشنوند سخنم را در ناتمامی سکوت
این است باور من و تمام سکوت‌پیشگان.


کمکم کن

کمکم کن

خدایا کمکم کن همیشه خیرم به دیگران برسد.

خدایا کمکم کن هیچ گاه ضرر و زیانی از طرف من  به دیگران نرسد.

خدایا کمکم کن همیشه قلبا نسبت به همه مهربان باشم.

خدایا کمکم کن همیشه خیر خواه دیگران باشم.

خدایا کمکم کن نسبت به آنهایی که با من نامهربان هستند حسن انتقام نداشته  باشم..

خدایا کمکم کن شکر گذار داشته های خود باشم.

خدایا کمکم  کن همیشه مثبت بین و مثبت اندیش باشم.

خدا یا کمکم کن همیشه شکر گذار سلامتی خود باشم.

خدایا کمکم کن از سلامتی و موفقیت و خوشحالی دیگران خوشحال باشم.